نویسنده: رضا بیطرفان





 

چکیده

عوامل مختلفی را می توان برای شکل گیری نهضت ها و جنبش ها برشمرد. حروفیه فرقه ای به رهبری فضل الله استرآبادی بودند که در ادامة جنبش های مردمی در ایران قرن هشتم و نهم ه ق ایجاد شد و با اندیشه های خود، پیروان زیادی در ایران و دیگر نقاط به دست آورد. شخصیت فضل و یارانش در روزگار ظهور و بروز این نهضت، با آنچه در میان مردم آن عصر دیده می شد متفاوت بود و زهد و پاکی از ویژگی های اصلی ایشان بود. این راه و منش حروفیان، در آثار به جامانده از آنها و داستان هایی که از زندگی و مرگ ایشان نقل می شود، به شکل کامل بروز کرده است. تعالیم و اندیشه های حروفیه، آمیخته ای از عقاید گوناگون بود و آشنایی فضل با اعتقادات روزگارش، موجب شکل گیری آیین جدیدی شد که به جهت ارزش نهادن به علم حروف و مقدم داشتن لفظ بر معنا، به حروفیه شهرت یافت. حروفیه در زمینه های دیگر اعتقادی نیز دارای اندیشه های متفاوت با زمانة خود بوده است.
در این مقاله، تلاش برآنست تا با استفاده از منابع و مآخذ به جامانده پیرامون جنبش حروفیه، به زمینه های شکل گیری حروفیه و علل و عوامل رشد و گسترش اندیشه های آنان اشاره شود و همچنین عقاید و اندیشه های فضل و یارانش مورد بررسی قرار گیرد.

کلید واژه ها:

حروفیه، فضل الله استرآبادی، تیموریان، ایران، تشیع، تصوف.

مقدمه

یکی از جنبش های مهم و تأثیرگذار در تاریخ ایران عصر تیموری، جنبش حروفیان به رهبری فضل الله استرآبادی است. شناخت عقاید، اهداف و ریشه های تاریخی این فرقه بارها مورد توجه تاریخ نویسان قرار گرفته است و نتایج گوناگونی از این پژوهش ها به دست آمده است. روشن شدن نقش حروفیان و جایگاه ایشان در عصر خود، می تواند برای نمایان ساختن زوایای پنهان سیاسی- اجتماعی عصر تیموریان مؤثر باشد. فضل الله استرآبادی در محیطی پرورش یافت که به دلیل ستم های زیادی که از سوی حاکمان اعمال می گردید، انسانیت به پایین ترین درجه نزول یافته و دروغ و ریاکاری رواج داشت و همچنین وی شاهد شکل گیری نهضت های گوناگوونی برای تغییر وضعیت جامعه بود. او با تأثیرپذیرفتن از شرایط سیاسی و اجتماعی عصر خود به زهد و عبادت پرداخت و در سایة سفرها و ریاضت ها، به تأسیس و تکوین نهضتی سیاسی-اجتماعی با مبانی اعتقادی متفاوت دست زد. این نکته را باید در نظر داشت که بیشترین تأثیر تاریخی حروفیه، پس از مرگ فضل الله استرآبادی بروز کرد و ترویج اندیشه های وی توسط پیروان و مبلغانش، مسیری جدید را بر سر راه این فرقه قرار داد.
اندیشه های حروفیان نیز ترکیبی از اندیشه های شیعی و صوفیانه بود که در بیشتر موارد در گذشتة ایران وجود داشته و حروفیان با تلفیق آنها به آیینی تازه دست یافتند که البته در موارد زیادی به جهت افراط در این باورها، به انحراف در عقاید و در نتیجه مخالفت علما و فقهای دوران خود ختم شده است. این مقاله در دو بخش به ریشه های تاریخی و همچنین افکار و عقاید حروفیان خواهد پرداخت.

ریشه های تاریخی شکل گیری حروفیه

گرایش به تصوف پس از حمله مغول مردم را از فکر آنچه از دست داده بودند رها می کرد و تصوف در این دوره در تمام شئون زندگی مردم وارد شد و گذشته از مدرسه در شعر و شاعری نفوذ فراوان داشت.شیوخ صوفیه در جامعه مغولی ایران « پادشاهان بی تاج و تخت» بودند که بر تمام مردم حکومت می کردند. نذور و صدقات اهدایی به شیوخ و املاک موقوفه خانقاهها در این دوره بسیار زیاد بود. همه وزرا مرید شیخی بودند و سلاطین در مقابل آنها به دو زانوی ادب می نشستند و بر دستشان بوسه می زدند. « در این دوره کمتر شیخی را می یابیم که با بزرگی سروکار نداشته و در ارتباط نبوده باشد»(بیانی،1371، ج2: 669). نفوذ و اعتبار بالای شیوخ صوفیه در این دوره در نظم و نثر آن دوره نیز نمایان است. یکی از شیوخ در خواب دید که پادشاهی در بهشت و پارسایی در دوزخ است. پرسید علت چیست؟« ندا آمد که این پادشه به ارادت درویشان به بهشت اندر است و این پارسا به تقرّب پادشاه در دوزخ»(سعدی، 2536: 78).
می توان گفت که در بیشتر دوره های تاریخ ایران شاهد وقوع جنبش ها در برابر بیگانگان و یا در مقابل ستم حاکمان بوده ایم و علیرغم اینکه بسیاری از آنها به ظاهر از میان رفتند، تا مدت ها بر ناخودآگاه مردمان اثرگذار بوده اند و برخی نیز با توجه به شرایط و اوضاع اجتماعی زمانه تغییر شکل و حتی اندکی تغییر ماهیت داده اند. در این میان، قرون هشتم و نهم هجری دوران ظهور و بروز نهضت های عدالتخواهانه و جنبش های فکری معترض به وضع نابسامان جامعه بود و باید گفت که تا پیش از ظهور صفویه به عنوان مؤثرترین نهضت اجتماعی صوفیه در ایران که منجر به تشکیل حکومتی شیعی در ایران گردید، تجربه هایی از نهضت های اجتماعی مبتنی بر دعوت صوفیه وجود داشت که از مهمترین آنها سربدران در خراسان و نهضت انقلابی حروفیه بود که در عرصة اجتماعی نقشی پررنگ از خود به جا گذاشتند. فضل الله استرآبادی که بانی فرقه ای به نام حروفیه گردید، متولد 740ه ق بود و پدرش در استرآباد قاضی القضات بود. جنبش های سیاسی و نهضت های اجتماعی معاصر با زندگی او بر افکار و عقایدش اثرگذار بود و او از همان دوران جوانی تحت تأثیر خیزش های فکری زمانة خود قرار داشت. فضل الله در جوانی به سفر پرداخت و در اصفهان، تبریز و حتی خراسان و خوارزم روزگار خود را سپری کرد و در همین سفرها بود که به ظهور اندیشه ها و مبانی فکری خود دست زد.
عقاید او پیروان بسیاری را به خود جذب کرد و در مدتی کوتاه، مردم زیادی با افکار و اندیشه های حروفیان آشنا شدند. او به اصفهان آمد و در این شهر دعوت خود را آغاز کرد و هفت نفر از داعیان خود را برگزید تا در جهان اسلام به تبلیغ و ترویج آیینش بپردازند. وی سپس از اصفهان به خراسان رفت و با تیمور دیدار کرد و او را به دین و عقیدة خود دعوت نمود(میرجعفری، 1385: 172). با افزایش پیروان فضل و بر اثر رشد سریع این فرقه و عقاید متفاوت و بعضاً افراطی حروفیه بود که دشمنی مخالفان اوج گرفت و علما مجالس متعددی علیه وی در گیلان و سمرقند برپا کردند و او را به اتهام کفر و زندقه محکوم و حکم قتلش را صادر کردند و تیمور به فضل الله بدبین و دستور داد تا وی را دستگیر کنند و او به میرانشاه پسر تیمور پناه برد که وی با قساوت تمام، او را به زندان انداخت. سپس او به نخجوان انتقال یافت و در آنجا توسط میرانشاه کشته شد و مزارش زیارتگاه حروفیان گردید. میرانشاه با این اقدام در نزد حروفیه به فردی منفور و ملعون تبدیل شد و او را «مارانشاه»، «دجال» و «دیوزاد» می خواندند. فضل الله استرآبادی در آخرین روزهای حیاتش با آگاهی از این موضوع که به زودی به قتل خواهد رسید، سفارش های زیاد و نکته های متعددی برای پیروانش به جا گذاشت و از آنها خواست تا به محل امنی بروند و در مورد عقاید و آراء خود نیز مطالبی را به این شکل منتقل نمود.در نوشته های باقیمانده از پیروان فضل، او با القاب گوناگونی خوانده شده است مانند مسیح، مهدی، مظهر الوهیت، صاحب ولایت، ختم ثانی، ختم اولیاء و قائم آل محمد. قدیم ترین خبری که از منابع غیرحروفی در باب نام و لقب فضل الله در دست است مربوط به مقریزی، هم عصر جوان تر فضل است که فضل را ابوالفضل استرآبادی عجمی و نام او را عبدالرحمن مشهور به سید فضل الله حلال خوار آورده است(البرز، 1371: 93). بسیاری زادگاه فضل را استرآباد دانسته اند و عده ای نیز تبریز و مشهد را محل به دنیا آمدن او می دانند. وی از دنیا و تمایلات آن دل کنده بود و از صحبت در مورد دنیا و متاع آن بیزار بود. شاگردانش همه از تسلم و رضای او گفته اند و از فضل و یارانش در منابع به نیکی یاد شده و گفته اند که آنها لب به حرام نمی آلودند و تنها از دسترنج خود مصرف می کردند و به حلالخوران یا راستگویان معروف بودند. «دروغگویی را بسیار مذموم می داشتند و هرگز صحبت از مال و منال دنیوی نمی راندند و در همه جا از خراسان گرفته تا آذربایجان به پاکیزگی شهره بودند. پیوسته روزه گرفته و به ذکر می پرداختند، با یکدیگر چون برادر تنی بودند، سخاوت و عفت از جمله صفات بارز آنها بود، خویش را به شهرت نمی آلودند، از ضعفا و فقرا دستگیری می کردند، فرائض را به جا می آوردند و از محرمات گریزان بودند. این صفات و فضائل، در دوره ای در وجود این افراد متجلی شد که دروغزنی و بدکرداری و بدسگالی، پیشة هر نابکاری بود»(میرجعفری، 1385: 171). او پیوسته به توبه و محاسبه مشغول بود و بندگی و راز و نیاز به درگاه خداوند را بر همة امور مقدم می داشت. عبدالحسین زرین کوب پیرامون شخصیت فضل نزد مریدانش می نویسد:«سید فضل الله که در زمان خود به حلال خور معروف بوده است، و علاوه بر تبحر در فقه و علوم شرعی با حکمت و عرفان و کتب حلاج و ابن عربی آشنایی داشته است، به خاطر زهد و ریاضت بسیار، مورد توجه اعتقاد فوق العادة این مریدان بوده است و طرفه آنست که اکثر مریدان وی در اوایل حال از سادات بوده اند و بعضی از مشاهیر علما و برخی از امرا و اعیان هم نسبت به وی اظهار ارادت و اخلاص می کرده اند»(زرین کوب،1369: 55).
آثار مختلفی از فضل الله برجا مانده است که جاودان نامه را می توان مهمترین آنها دانست که تفسیری بر قرآن است. این کتاب به شیوه و روشی تازه و نثری روان نوشته شده که به لهجة استرآبادی به نگارش درآمده است(کیا، 1340: 34). عرش نامه، نومنامه، جاودان صغیر، محبت نامه از دیگر آثار وی می باشند. وی که از بزرگان صوفیه نیز بود و در علوم غریبه و حکمت آگاهی کافی داشت، تلاش کرد تا با نگارش کتاب های متعدد علاوه بر بیان اعتقادات و باورهای فرقة خود، اسرار هستی را به انسان ها بیاموزد و آنچه را که هدف از آفرینش انسان بوده به مردم زمانه تعلیم دهد و گاهی نیز با زبان شعر به این عمل مبادرت می ورزید.
ترویج آیین حروفیه با مرگ فضل به پایان نرسید و یاران نزدیک و پیروانش در سرزمین های زیادی به تبلیغ عقاید او پرداختند که از مهمترین آنها می توان به مولانا مجدالدین استرآبادی، سیداسحاق، علی الاعلی و سید عمادالدین نسیمی اشاره کرد. سیداسحاق که داماد فضل الله بود به ترویج فرقة حروفیه در خراسان می پرداخت و به مرشد خراسان معروف بود و محرم نامه کتابی از اوست. علی الاعلی نیز عقاید فضل را در آسیای صغیر ترویج می داد و آثاری نیز مانند کرسی نامه، توحیدنامه، بشارت نامه، قیامت نامه و محشرنامه از او به جا مانده است(میرجعفری، 1385: 173). وی نیز داماد فضل بود و در آسیای صغیر در خانقاه بکتاش ساکن شد و آیین حروفی را با بکتاشیه تلفیق کرد(گولپینارلی، 1374: 31) و در همان جا نیز در 822ه ق کشته شد. به گفتة پطروشفسکی در حالی که حروفیه در ایران به دلایل زیادی مانند تعصب و کشتار از بین رفتند در عثمانی قدرت داشتند و به خاطر اعتقاد به استتار و پیروی از تقیه کمتر مورد آزار و شکنجه قرار می گرفتند. آنها در مواقعی خود را صوفی و گاه سنی و گاه شیعه معرفی می کردند و موفق شدند در سران فرقة درویشان بکتاشی نفوذ کنند. فرقه ای که توسط خواجه بکتاش در اوایل قرن هشتم تأسیس گردید(پطروشفسکی، 1353: 325). عمادالدین نسیمی پس از فضل الله استرآبادی، مهمترین چهرة این فرقه بود و تا پای جان بر سر اعتقاد و باور خود ایستادگی کرد و داستان های پرشور و گدازی از مرگ او وجود دارد که از آزادگی و باور قلبی وی به اندیشه هایش حکایت می کنند. او در میان مردم به ویژه طبقات پایین جامعه بسیار محبوب بود و حکومت نیز برای جلوگیری از نشر عقایدش او را به شکل فجیعی به قتل رسانید. برخی سال مرگ او را 837ه ق و برخی 820 ه ق دانسته اند اما بیشتر سال مرگ او را 837ه ق عنوان نموده اند(الشیبی، 1359: 177). «صرف نظر از انحرافات فکری و اعتقادی نسیمی و حروفیان، این روحیه و شجاعت و پایداری بر سر اعتقادات، تحسین هر فردی را بر می انگیزد. لذا سازمان جهانی یونسکو، به دلیل جان فشانی ها و فداکاری های نسیمی در راه تحقق آمال و ایده هایش در دنیای قدیم و مبارزات پی گیر برای عدالت اجتماعی و نهایتاً فاجعه خونبار و اعدم فجیع او در راه آزادی جوامع بشری، سال 1972را به عنوان سال نسیمی اعلام کرد و از طرف کشورهای عضو یونسکو حدود پنجاه کتاب به زبان های زندة دنیا در گرامی داشت خاطرة او انتشار یافت»(گراوند، شهبازی، 1391: 33).
فضل الله استرآبادی و نهضت او از بسیاری از اندیشه های زمانة خود و از جنبش های دادخوهانة روزگارش الهام گرفته بود و عقایدش نیز از مرام ها و مسلک های گوناگون تشکیل شده بود و دبستان فکری و فلسفی را پی ریزی کرده بود(صفا، 1368: ج4: 61). استرآبادی تلفیقی از فرقه های کهن تمدن اسلامی و اندیشه های صوفیانه را ارائه و آن را در قالب جنبشی سیاسی-اجتماعی عرضه کرد که رنگ و بوی انقلابی شیعی نیز در آن وجود داشت.
فضل با اندیشه های اسماعیلیه آشنایی داشته است تا آنجا که می توان در موارد بنیادین دو فرقة حروفیه و اسماعیلیه به وجوه مشابهی دست یافت. در سرودن شعر نیز دستی داشته و بر زبان های عربی و ترکی مسلط بوده است. همچنین از آثار او می توان دریافت که او با کتاب های مقدس تورات و انجیل آشنا بوده است(البرز، 1371: 96). قیام های سربداران و مرعشیان در دوران کودکی فضل الله استرآبادی، او را با درگیری های میان این گروه ها با حکومت مرکزی آشنا کرد و از سویی از همان دوران جوانی به فردی متدین و مقید به ظواهر شرع تبدیل گردید. پیروانش نیز در انجام عبادات و رعایت احکام بسیار ساعی بودند و در رعایت اصول شرع بر یکدیگر سبقت می جستند. سفر وی به اصفهان بود که منجر به شکل گیری عقاید وی شد. او پیاده به اصفهان سفر کرد و دچار سختی و مشقت زیادی شد تا جاییکه چهارماه در این شهر استراحت می کرد تا دردهای ناشی از سفرش درمان شود. او در این مدت به علم تعبیر خواب دست یافت و از این زمان از معبران به نام شد(آژند، 1369: 10). او در تبریز نیز خواب هایی دید که باعث استواری آیین و عقیده اش شد و همین خواب ها بود که وی را به خیالات دور و دراز و ادعاهای جسورانه کشانید و علما را با وی ناسازگار کرد. فرقة حروفیه در ایران مورد تعقیب قرار گرفت و پیروان یک شاخة آن معروف به نقطویه که توسط محمود پسیخانی گیلانی تأسیس شده بود به هند گریختند و حروفیه با کمی تغییر در آناطولی ادامة حیات داد و تا قرن های متمادی در این منطقه منشأ اثر بود.
این نکته را باید در نظر داشت که در زمان حیات فضل الله استرآبادی، گرایش به اسلام، سیاستی مذهبی بود و تیمور و همکیشانش برای جهانگشایی ها و غارت های خود بهانه ای شرعی می خواستند تا حق هرگونه تجاوز به مال و جان و ناموس مردم را داشته باشند. به همین جهت در شهرها به ساخت اماکن مذهبی و توجه به علما پرداخته تا مردم را با احکام و شرعیات آشنا کنند و در باطن به ظلم و عیاشی مشغول می شدند. در این زمان به دلایل گوناگون مانند جنگ ها و غارتگری های بی پایان و بروز بحران ها و کشمکش های سیاسی و دینداری ریاکارانة سلاطین تیموری، جهل و خرافه پرستی رواج یافت و در سایة تعصب مذهبی موجود به سرکوب گرایش های مخالف می پرداختند. این سرکوب ها زمینه را برای شکل گیری قیام هایی علیه حکومت فراهم نمود که از جملة مهمترینشان جنبش سربداران و نهضت حروفیه بود.
ایرانیان تیمور را جهانگشایی خونریز می دانستند که آرزوهای بزرگ چنگیز را دنبال می کرد و در راه تصرف آب و خاک ایران زمین از هیچ جنایتی فروگذاری نمی کرد. تمامی فرمان ها از جانب او داده می شد و حکومتی استبدادی و حاکمیتی فردی را بنا نهاد تا آرزوهای جاه طلبانة خود را محقق کند. کلاویخو به قوانین و مجازات‌هایی که تیمور برای دیگر افراد در نظر گرفته، بیشتر نظر داشته و رویدادهایی را به تصویر کشیده است. به دلیل آنکه تیمور خود نمی‌توانسته تمام امور را تحت نظارت داشته باشد، آن‌ها را به افراد نزدیک خود واگذار می‌کرده است. کلاویخو می‌گوید: «سه دستگاه دادگستری در حکومت تیمور دیده می‌شود که در سفرهای جنگی نیز به همراه او هستند. گروهی به امور جنایی می‌پردازند؛ گروهی به اختلاس و حیف‌ و میل وجوهی که زیان آن به حکومت می‌رسد پرداخته و عده‌ای به شکایات مردم از مأموران حکومتی در شهرها و شهرستان‌ها رسیدگی می‌کنند. داوران این محکمه‌ها قبل از صدور رأی به حضور تیمور می‌روند و موضوع را به او عرضه می‌کنند» (کلاویخو، 1384: 291). نکتة جالب توجه این است که افراد به کار گرفته شده در دستگاه های مختلف حکومت، در نهایت، امور را باید تحت نظارت و حاکمیت تیمور و با تایید نهایی او انجام می‌دادند. از جمله اتفاقاتی که در این نوع ساختار می‌افتاده، این بوده که افرادی که تحت نظارت تیمور به امور می‌پرداختند، از موقعیت به‌وجودآمده، سوءاستفاده می‌کردند و دیگران را مورد تنبیه و آزار و اذیت قرار می‌دادند؛ چنان‌که کلاویخو دربارۀ وضعیت روستاهای سر راه می‌گوید: «مردم هنگامی که از آمدن مأموران و پیک‌های مخصوص تیمور آگاهی می‌یابند، در خانه‌ها پنهان می‌شوند؛ گویی ابلیس به دنبال آنان روان است. رفتار فرستادگان نیز بسیار بی‌رحمانه بوده و کدخدای آبادی‌ها را با کتک و ناسزا مجبور به برآورده‌کردن نیازهایشان می‌کنند و این مأموران به نام فرمان تیمور در کل سفرهایشان با مردم جبارانه برخورد کرده و هرکس را که می‌خواهند، می‌کشند و کسی مخالفتی نمی‌کند» (کلاویخو، 1384: 195 و 196). تیمور برای آباد کردن پایتخت خود، اغلب صنعت گران شهرها را مجبور به جلای وطن کرد و آنها را به پایتخت خود یعنی سمرقند فرستاد. از جمله در 788ه ق که صنعت گران تبریز را به سمرقند کوچانید(فصیحی، 1339: 115). در اصفهان نیز پس از شورش مردم در برابر خشونت مالیات بگیران، با قساوت هرچه تمام تر به سرکوبی مردم پرداخت. کلاویخو گاه حکایاتی نیز دربارة خشم و جور تیمور نقل می‌کند و می‌نویسد: «زمانی که تیمور می‌خواست برای فروش کالاهای وارداتی به سمرقند، محل فروش مناسبی ایجاد کند، تصمیم گرفت خیابانی در میان شهر بسازند و در راه ساخت آن هیچ توجهی به شکایت مردم که اموال آنان در خطر قرار گرفته بود، نکردند و آنان که در آن حدود خانه داشتند ناگزیر بودند که خانۀ خویش را ترک گویند. کسی جرأت شکایت به تیمور را نداشت و زمانی که برخی سادات که در دربار تیمور مورد احترام بودند، با تردید و دودلی به دربار رفتند و روزی یکی از سادات در هنگام شطرنج بازی با تیمور موضوع را مطرح کرد و گفت که سزاوار بود که تیمور پولی به عنوان تاوان به مردم بدهد، تیمور خشمگین شد و گفت که همۀ زمین سمرقند از آن اوست، زیرا همۀ محل را با پول خود خریده است (کلاویخو، 1384: 276).
بنابراین در حکومت تیمور نظامی وجود داشت که بیش از آن که برپایة تعیین حدود روشن وظایف باشد، مبتنی بر احتیاط در زمینة تقسیم و محدودیت قدرت بود. چنان که سنت هایی که تیمور به ارث برده بود و به اهداف او خدمت می کرد، آنها را حفظ می نمود، اما اگر سنت ها تهدیدی برای مقام او به شمار می رفت، به سادگی آن ها را کنار می گذاشت(فوربز منز، 1377: 178). « بدین ترتیب رقابت های داخلی بین ملوک الطوایف و دیگر سران تیموری، عدم تمرکز و مرکزیت، وجود بی ثباتی و هرج و مرج و اغتشاشات در جامعه، اجحاف و تعدی حکمرانان و متصدیان امور مالی و مالیاتی، سرکوب و قتل و غارت مرد و وسعت بیش از حد و عدم کنترل بر آنن، باعث به وجود آمدن نارضایتی و عدم ثبات و ضعف حکومت تیمور و نشانة حکومت در این زمان بود»(شیخ نوری، 1382: 20).
از آنجاییکه نهضت حروفیه در تقابل با سیاست های زمانة خود حرکت می کرد و جنبشی اعتراضی در مبارزه با بی عدالتی ها و ظلم و ستم حاکمان عصر خود بود، نه تنها منابع تاریخ نگاری رسمی از آن به صورت محدود یاد کرده اند که همان اندک مطالب موجود نیز همراه با غرض ورزی ها و به دلخواه درباریان و حکومت بوده است. بارها از این نهضت در منابع حکومتی عصر خود به بدی و با صفات ناپسند یاد شده و پیروان فضل الله استرآبادی را عده ای اوباش خوانده اند. برای شناخت بهتر جریان تاریخی نهضت حروفیه می توان از کتاب های فضل الله استرآبادی نیز بهره برد که علیرغم آنکه بیشتر به عقاید و مبانی فکری خود پرداخته است، در شناخت دگرگونی های تاریخی این جنبش نیز منبعی مفید به حساب می آیند. تذکره های نیز مطالب مفیدی پیرامون شخصیت استرآبادی ارائه می کنند و او و پیروانش را که نقش مؤثری در ترویج حروفیان داشتند به خوبی معرفی می نمایند. کتاب هایی چون تذکره الشعرای دولتشاه سمرقندی، ریاض العارفین رضا قلی خان هدایت و...از این دست کتاب های تذکره می باشند.

افکار و عقاید حروفیه

همان گونه که در بررسی تاریخی جریان حروفیه به آن اشاره شد، اندیشه های فضل الله استرآبادی و حروفیان، تلفیقی از عقاید و باورهای گوناگون بود. وی در سایة آشنایی با افکار و اعتقادات زمانة خود آیین جدیدی به وجود آورد. وی از علم حروف مطلع بود و با استفاده از علم حروف تمام امور و احکام دینی را به 28حرف عربی و 32حرف فارسی ارجاع داد و معتقد بود چون خدا محسوس نیست و جز از راه کلمه و لفظ قابل شناخت نیست، لذا پایة شناخت خدا، لفظ و کلمه است(میرجعفری، 1385: 170). به اعتقاد حروفیه اگر از اشیاء نام آنها را برداریم خود آنها هم دیگر وجود نخواهند داشت. عالم اشیاء بدون اسماء قابل تصور نیست و راه بردن به اشیاء بدون وجود اسماء غیرممکن است. اگر کسی از ماهیت یک شیء سؤال کند، جواب او را فقط با ذکر اسم و صفات آن شیء می توان داد. البته اعتقاد به معنای رمزی حروف تا قبل از حروفیان نیز مطرح بوده و پدیده ای جدید نزد ایشان به شمار نمی رود. این اعتقاد در میان مکاتب گوناگونی به اشکال متفاوتی مطرح گردیده است. اساس تفسیر حروفیه از متون دینی، حروف بود و پی بردن از حقیقت ادیان و رموز آفرینش را در گرو گشودن رمز حروف می دانستند. توجه به رموز حروف در تفسیر قرآن در اندیشة علمای قرون اولیة اسلامی نیز وجود داشت و بسیاری از ایشان، آیات قرآن را از طریق اسرار حروف، تفسیر و تأویل می کردند. به نظر می رسد که اندیشمندان اسلامی به این نتیجه رسیدند که بیرون آوردن معانی از ارقام به تنهایی هنری نیست بلکه باید از کلمات و آیات و حروف مرموز، یک رشته مفاهیم دال بر موضوعات معنوی استخراج کرد تا بتوان مردم را به سوی آن فرخواند. ابومحمد سهل بن هارون، متصدی بیت الحکمه در زمان مأمون، ظاهراً نخستین کسی است که در این زمینه وارد شده و به بحث در همة حروف عربی پرداخت و دریافت که تعداد آنها برابر 28 منزل قمر است و طولانی ترین کلمة عربی از 7حرف، که تعداد سیارات است بیشتر نیست...(الشیبی، 1359: 179). فیلسوفان، شیعیان اسماعیلی و صوفیان از گروه هایی بودند که در راه رموز و اسرار حروف، صاحب اندیشه های متفاوتی بودند و در این باب سخن گفته اند. در مورد پرداختن فیلسوفان به حروف باید گفت که ابن سینا رساله ای در «معانی حروف هجایی آغاز سوره های قرآن» نگاشته است که در آن رساله ارقام را بررسی و نظریة خود را در آفرینش و انواع عوالم و عقول بر آن نتایج تطبیق کرده است. غزالی نیز در این رشته رسالات متعددی داشته که متأسفانه همة آنها از بین رفته است. پس از غزالی نیز بازی با حروف از نو وارد تصوف شد و در آن رسوخ یافت و از مشخصات معرفت صوفیانه گردید(الشیبی، 1359: 183 و 184). از نظر حروفیه هرچیزی در دنیا با حروف ارزش پیدا می کند و لفظ بر معنا مقدم است. خدا را هم می توان در قالب لفظ حس کرد. چون خدا محسوس نیست بنابراین کلمه است که خدا را نمایان می کند. ارزش ماده هم در حروف نمایان می شود و به واسطه حروفی که در ماده به کار رفته است و جایگاه حروف در آن، ارزش ماده هم مشخص می شود؛ چون هر حرف جایگاه خاصی دارد(آژند، 1369: 311). زرین کوب دربارة اندیشه های فضل الله استرآبادی بر این اعتقاد است که:«فضل الله حروفی که دربارة معانی حروف و ارتباط آنها با ذات حق و همچنین در باب حلول و اتحاد، مقالاتی شبیه به اقوال باطنیه و برخی فرقه های گنوسی و غلات شیعه داشت، درین دوره پاره ای از دعاوی منسوب به حلاج را هم تجدید کرد و مریدانش مثل مریدان حلاج وی را همچون مظهر و تجسم الوهیت تلقی می کردند»(زرین کوب، 1369: 55). فضل خود را منجی اسلام در قرن 9ه ق می دانست که ظهور کرده است تا دینی نو در جامعه رواج دهد. او زمانی که در 776ه ق خواب دید که امام زمان(عج) لباس خود را بر وی می پوشاند, دعوت مهدویت کرد و خود را مهدی و نایب او دانست(ریتر، 1341: 24).
حروفیه انسان را مظهر خداوند می داند و انسان گرایی شدیدی در عقاید این جنبش وجود دارد. آنها حتی در عبادات نیز تغییرات زیادی ایجاد کردند که بسیاری از آنها به جهت مخالفت شدید علمای عصر در کتاب هایشان مطرح نمی کردند. به نظر آنها قرار گرفتن انسان به عنوان جانشین خداوند بر روی زمین نشانة کمال وجود اوست و خداوند در وجود انسان تجلی یافته است و به همین جهت انسان معیار همه چیز است و محوری بودن انسان در زندگی از مسائلی بود که حروفیان بر آن تأکید داشتند. در همین راستا بود که فضل می پنداشت که او همچون آدم و عیسی و محمد(ص) خلیفة خداست(میرجعفری، 1385: 170). وی معتقد بود که دوران الوهیت فرارسیده و دوران نبوت و ولایت به سرآمده است و بر همین اساس ادعای نسخ شریعت مطرح گردید که منجر به تکفیر او توسط علما شد. حروفیه با اعتقاد به امامت حضرت علی(ع) و فرزندانش، شیعة امامیه به حساب می آمدند اما اعتقادات خاصی در مورد امامت داشتند و مقام حضرت علی(ع) را بسیار بالا می بردند و با احادیثی نیز به اثبات موضع خود می پرداختند.
«حروفیه در باب بقا و ادامة حیات، اعتقادات خاصی را بین مردم رواج دادند و رهبرانشان را نامیرا می دانستد. از جمله معتقد بودند که فضل الله نمرده است؛ چون فضل الله، کلمه الله است و کلمه نامیراست. این موضوع اعتقاد مسیحیان را به ذهن متبادر می کند و می توان به صحت این موضوع پی برد که حروفیه تحت تأثیر اعتقادات مسیحیان بوده اند»(گراوند، شهبازی، 1391: 91). در مورد دیدگاه سیاسی حروفیان باید گفت که ایشان گرایش به قدرتمندان زمانه را مباح می دانستند تا از این طریق آنها را جذب افکار و آرای خود کرده و در تشکیلات حکومتی ایشان رخنه و نفوذ کنند. اما این تاکتیک سیاسی آنها هرگز با موفقیت همراه نشد(میرجعفری، 1385: 171). اقدامات حروفیه و اندیشه های ایشان هر روز باعث ایجاد فاصلة بیشتر با حکومت می شد و هیچگاه اعتماد لازم برای برقراری روابط میان حروفیه و حاکمان عصر فراهم نگردید که خود علت های فراوانی داشت. «در واقع فعالیتهای درویشان سبزوار و آمل که مربوط به نهضت شیخ خلیفه و شیخ حسن جوری بودند و مجامع سری و تبلیغات تحریک آمیز پیروان سید فضل الله استرابادی و همچنین دعویهای بلندپروازانة بعضی از مشایخ و صوفیة عصر مثل سید محمد نوربخش و شاه نعمه الله ولی و شاه قاسم انوار سبب شد که در اواخر عهد تیمور و مقارن دوران سلطنت شاهرخ هرگونه جمعیت متصوفه از جانب حکومت با نظر سوءظن نگریسته شود»(زرین کوب، 1369: 58).

نتیجه

حروفیه که نهضتی بود به رهبری فضل الله استرآبادی در مقطعی بحرانی از تاریخ ایران ظهور کرد و توانست تا حدود زیادی بر جریان های فکری زمان خود و مردمی که تحت ستم حکومت تیمور و جانشینانش بودند، اثرگذار باشد. پاکی و وارستگی حروفیان در آن روزگار که دورة بی اخلاقی و آلودگی های سیاسی-اجتماعی بود، مردم را به سوی خود جلب کرد. افراط و تفریط های بسیاری نیز در مسیر حروفیه به وقوع پیوست که برخی از آنها جریان اصلی این نهضت را منحرف کرد اما با تمامی این انحرافات، جنبش حروفیه تا جایی در تقابل با سیاست های ظالمانة روزگار خود پیش رفت که در 830ه ق به شکل آشکار و در قالب ترور شاهرخ تیموری متجلی شد و مبارزة علنی و عریان حروفیان با حکومت را به اوج رسانید. حروفیه پس از مرگ فضل و قتل او به دست میرانشاه، بیشتر در خارج از ایران قدرت داشت و در ایران تنها در اصفهان و تبریز و هرات و...حرکت های محدودی از خود به نمایش می گذاشت. فضل و یارانش به مردم آموختند که نباید در برابر ستم حاکمان بی تفاوت بود و جایگاه انسان را بسیار والاتر از آن تعریف نمودند که در مقابل ذلّت و ظلم بی تفاوت باشد.
کتابنامه
- البرز، پرویز(1371)،«پژوهشی در زندگانی سید فضل الله نعیمی استرآبادی»، شناخت، ش8و9، صص88تا99.
- الشیبی، مصطفی کامل(1359)، تشیع و تصوف تا آغاز سدة دوازدهم هجری، ترجمة علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران: امیرکبیر.
- آژند، یعقوب(1369)، تاریخ ایران در دوره تیموریان، تهران: جامی.
- بیانی، شیرین (1371)، دین ‌و دولت در ایران عهد مغول، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
- پطروشفسکی، ایلیا پاولویچ(1353)، اسلام در ایران(از هجرت تا پایان قرن نهم هجری)، ترجمة کریم کشاورز، تهران: پیام.
- ریتر، هلموت(1341)، آغاز فرقة حروفیه، ترجمة حشمت مؤید، تهران: فرهنگ ایران زمین.
- زرین کوب، عبدالحسین(1369)، دنبالة جستجو در تصوف ایران، تهران: امیرکبیر.
- سعدی، شیخ مصلح الدین( 2536)، کلیات سعدی، تهران: امیرکبیر.
- شیخ نوری، محمد امیر(1382)، «نهضت حروفیه در ایران»، نامة انجمن، ش9، صص15تا 19.
- صفا، ذبیح الله(1368)، تاریخ ادبیات ایران، تهران: فردوسی.
- فصیحی خوافی، احمد بن جلال الدین محمد(1339)، مجمل فصیحی، تصحیح محمد فرخ، مشهد: کتابفروشی باستان.
- فوربز منز، بئاتریس(1377)، برآمدن و فرمانروایی تیمور، ترجمة منصور صفت گل، تهران: رسا.
- کلاویخو، روی‌گونسالس (1384)، سفرنامۀ کلاویخو، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران: علمی ‌و فرهنگی.
- کیا، صادق(1340)، واژه نامة گرگانی، تهران: دانشگاه تهران.
- گراوند، علی؛ شهبازی، فتحعلی(1391)،«نگاهی به آرا و عقاید و زمینه های بروز و ظهور فرقة حروفیه»، هفت آسمان، سال 14، ش55، صص25تا44.
- گولپینارلی، عبدالباقی(1374)، فهرست متون حروفیه، ترجمه توفیق سبحانی، تهران: سازمان چاپ و انتشارات.
- میرجعفری، حسین(1385)، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دورة تیموریان و ترکمانان، تهران: سمت.